سریال افعی تهران این روزها توجهات بسیار زیادی را به خود جلب کردهاست. سریالی که پیمان معادی را بهعنوان نویسنده و بازیگر در خود دارد و با دستمایه قراردادن یک داستان جنایی دربارۀ یک قاتل سریالی، راه را برای تئوریپردازیهای معمول دربارۀ هویت اصلی قاتل باز گذاشته و اینگونه، به نظریهپردازیهای طرفداران دامن زدهاست. اتفاقی که پیشتر در مورد پوست شیر و بعدتر تا اندازهای در گناه فرشته نیز شاهد آن بودیم. ضمن اینکه درونمایهای که سریال در کل به آن میپردازد، تأثیراتی که رفتارهای غلط والدین یا معلمها روی کودکان گذاشته و میگذارد، بازتاب گستردهای در جامعه داشتهاست.
اما فارغ از اینها، یکی از اصلیترین مواردی که در سریال مورد توجه بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفتهاست ارتباط آرمان (پیمان معادی) و مژگان (سحر دولتشاهی) – در نقش رواندرمانگر – است. آرمان از همان ابتدای سریال به رواندرمانگر مراجعه میکند تا دربارۀ مشکلات خود صحبت کند. اما هر چه در داستان پیش میرویم، ارتباط آرمان و مژگان شکل عوض میکند و رفتهرفته به چیز دیگری تبدیل میشود: رابطۀ عاطفی.
از همان قسمت نخست، زمانی که برای اولین بار جلسۀ این دو را شاهدیم، میتوان نشانههایی از این مسئله را یافت. نگاههایی که بین آرمان و مژگان ردوبدل میشود حاکی از این مسئله است. بعدتر، زمانی که میبینیم آرمان برای مژگان موسیقی میفرستد یا میخواهد کتابی به او هدیه دهد، زنگ خطرها جدیتر میشوند و جلوتر نیز، در صحنۀ خرابی خودروی مژگان، که این رابطه بهشکلی علنی رنگ عوض میکند. طرفه اینکه در همۀ این موارد، نهتنها هیچ بازدارندگی جدیای از طرف رواندرمانگر اتفاق نمیافتد، بلکه میتوان نشانههایی از این مسئله را دید که مژگان در مواردی تمایل بیشتری به این رابطه دارد (نگاههای خیرۀ قسمتهای ابتدایی را بهیاد بیاورید).
این رابطه محملی شدهاست برای کاربران شبکههای مجازی تا دربارۀ استانداردهای اتاق درمان صحبت کنند. یکی از بزرگترین خط قرمزهایی که همواره باید بین مراجع و درمانگر وجود داشتهباشد این است که هرگز و بههیچوجه نباید ارتباطی ورای اتاق درمان بین آن دو وجود داشتهباشد؛ چه برسد به اینکه آنها بخواهند وارد رابطۀ عاطفی با یکدیگر بشوند. رواندرمانگرهایی نیز به این مسئله اشاره کردهاند که حتی نحوۀ چیدمان اتاق مژگان و میزانسن نشستن این دو نفر پیش هم نیز غیراستاندارد است. هم نشستن مژگان پشت میز کارش و هم نشستن هر دو تای آنها روی یک مبل غیرحرفهای است و فضای اتاق درمان را مخدوش میکند. آنها باید روی مبلهایی هماندازه و همارتفاع و در مقابل یکدیگر بنشینند.
صدالبته که این یک داستان دراماتیک است و قرار نیست همهچیز در آن بهشکل درستی که باید در حقیقت باشد روایت شود و از این نظر نمیتوان خردهای به سازندگان گرفت. ضمن اینکه باید توجه داشت که احتمال دارد یکی از دلایل اینکه رابطۀ آرمان و مژگان به این شکل درآمدهاست نقشههایی باشد که آرمان در سر دارد. کاراکتری که نیمۀ پنهانش بسیار بیشتر از چیزی است که تا اینجا شاهدش بودهایم.