سلام جناب آقاخانی بزرگوار. صحبتهایتان را به طور کامل شنیدم و بسیار استفاده کردم، تا رسید به آنجا که فرمودید «پادکست فارسی فاجعه است» و بیشتر راویان پادکست بهتر است لب از لب باز نکنند.
اجازه دهید به خاطر این لحن و کلام از شما دلخور شوم و به عنوان شنوندۀ پادکست نظرم را بیان کنم؛ از شما که خاک صحنه خوردهاید انتظار چنین نگاه و کلامی را نداشتم. موافقم که صدای زیبا و گوشنواز و کلام دلنشین چقدر میتواند به تاثیرگذاری یک برنامۀ شنیداری کمک کند. از طرفی پادکست رسانهای شخصی است که هر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد میتواند با هر امکاناتی آن را با دیگران به اشتراک بگذارد. پلتفرمی است که مردم بیشتر از هرچیزی به محتوا و جنس حرفهایت اهمیت میدهند. خلاصهاش اینکه باید با تو و آنچه میگویی حال کنند و دلشان بخواهد که بشنوند؛ همانطور که از معلمان و اساتیدشان بیشتر از زیبایی چهره و صدا، انتظار تدریس خوب داشتند.
البته این جلب اعتماد کاری زمانبر است؛ صبر ایوب میخواهد ماندن و ادامه دادن در این راه طولانی. بله حق دارید؛ شما گیسها را در راه تئاتر و رادیو سفید کردهاید اما بپذیرید که بچههای پادکستر هم خون دلها خوردهاند تا این اندوختهها را جمع کنند و اکنون به رایگان در اختیار دیگران بگذارند. آنها هم موهایشان در آسیاب سپید نشده است. خواهش میکنم این بچهها را با آنهایی که در تیکتاک و اینستاگرام و توئیتر و… با شکستن هنجارهای اخلاقی و در کوتاهمدت معروف میشوند اشتباه نگیرید (هر چند آنها هم اختیار خودشان را دارند.) دست تنها کار کردن، بدون حمایت خاصی و بعضاً در گمنامی کار کردن، اما از نوع عاشقانهاش، حکایت خیلی از پادکسترهای فارسی است.