شاید تعجبآور یا سؤال برانگیز باشد که چرا سردبیر یک نشریه دربارۀ رسانه، با این نظر «بوردیو» همذاتپنداری میکند که: «تلویزیون – بخوانید کلیت رسانۀ امروز- برای سپهرهای فرهنگی یعنی هنر، ادبیات، علم و فلسفه، خطر بسیار بزرگی محسوب میشود». واژۀ خطر البته که تنها ماحصل یک مشاهده نیست، بلکه جمعبندیای است بر مجموعه نظراتی که اندیشمندان دربارۀ تلویزیون و رسانه دارند؛ و از آن ذوقزده نیستند، بلکه آن را قدمی رو به عقب و همپیمان با آنچه نادانی و ناآگاهی است، میدانند.
رسانههای جمعی، امروزه تمامی ابعادی که میتوان برای زیست یک انسان گرانبها دانست را به عقب میرانند. زمان و تفکر مهمترین آنها هستند؛ دو عنصری که انسان برای زیست شادمانه و دارای کیفیت به آنها نیاز دارد. رسانه، بیشک، گفتمان نظام اندیشهای خود را تحمیل میکند؛ هر رسانهای چنین دیدگاه و هدفی دارد. این تحمیلکردن جای انتخاب «اندیشه» را میگیرد و در این فرآیند، رسانههای جمعی مستبدانه عمل میکنند. هر شبکه، هر ایستگاه و هر سایت، گفتمان خود را بدون در معرض انتخاب گذاشتن آن برای بیننده به او تزریق میکند و بر همین اساس، زمان او را نیز از وجوه اندیشیدن به آنچه میخواهد یا نمیخواهد ببیند، بیاموزد و از آن لذت هنری و فکری ببرد یا نبرد، تباه میکند. رسانه بیش از پیش زمانبر شده است و غولی را میماند که پرارزش ترین دارایی آدمی (زمان) را بیدرنگ و وحشیانه میبلعد. رسانههای جمعی و دیجیتالی، همگی این ظاهرسازی و گمان فکری را ایجاد میکنند که در صورت نپرداختن به آنها، دچار عقبماندگی میشویم؛ اما حقیقت این نیست. انسان بدون رسانه میتواند به زندگی ادامه دهد. با این توصیفات اما از این اژدهای هفتسر نباید ترسید. این غول بزرگ، با شناخت، که نخستین فرآیند فکری است، رام شدنی و قابل استفاده است؛ هم برای اندیشۀ انسان، هم برای یادگیری و هم برای لذت هنری.
کارل مانهایم، متفکر مجارستانی، در فصلی از کتاب مشهور خود، ایدئولوژی و اتوپیا، اینگونه مینویسد: «آنچه در زندگی غیرقابل تحمل به نظر میرسد این است که آدمی با ناخودآگاهی که آشکار شده، ادامۀ زندگی دهد.» آنچه که از ذات رسانه بر ما آشکار شده، وجوهی است با کلیاتی منفی؛ اما میتوان با آشکار کردن آن بر او مسلط شد و این غیرقابل تحملبودگی را به چیزی مثبت و مفید تبدیل کرد. مانهایم آشکار شدن را به وضعیت انسانی تشبیه میکند که در زیست خود به مانعی حیاتی برخورده و در پی احاطه بر آن و تصحیح آن برآمده است. و «اکنون» نیز همین است. قرار است تا با فهم و سواد رسانهای از منظرهای مختلف آن، به احاطه و تصحیح، به معنای اندیشیدن دربارۀ آن، برآید. «اکنون» در شمارۀ نخست خود از اول شروع میکند، اما نه آغازی بدیهی، بلکه آغازی تاریخی را برمیگزیند تا با توضیح مدیا، به توضیح فلسفۀ آن و رسانههای جدید بپردازد. باشد که به دل و عقل خوش بیاید.