.
به دنبال خلق جهان خیالانگیز خود هستید، تجربۀ ریاست یک باند خلافکار مافیایی برایتان جذاب است و یا میخواهید در اعماق فضا و شاید پسارستاخیز غوطهور شوید؟ پس لیست ۵۰تایی ما از بهترین بازیهای قرن ۲۱ حتماً به کارتان میآید. (شمارههای ۱۰ تا ۱)
۱۰
Bloodborne (2015)
«بلادبورن»، یک اثر فوقالعاده در ژانر وحشت است که شهری مخروبه را به تصویر میکشد. ساکنان این شهر نهتنها از خدایان دست نکشیدهاند بلکه بهقدری در درک این خدایان مرموز خود وسواس پیدا کردهاند که به بیماری مبتلا شدهاند. در تلاش برای شکار موجودات یارنم (Yharnam) – که این تلاش، بسیار هیجانانگیز و گاهی اوقات هم بهشدت چالشبرانگیز است – بازیکن، داستانی پیچیده و آزاردهنده را کشف میکند که سرشار از خون، ضربات و حماقت انسانی است. هیچ بازیکنی نمیتواند مناظر و مبارزاتی را که در «بلادبورن» وجود دارند، فراموش کند.
۹
BioShock (2007)
مستقر در یک آرمانشهر دریایی محکوم به نابودی، «بایوشاک» ترکیبی از یک بازی تیراندازی، نقشآفرینی و حکایت اخلاقی است که بازیکنان را درحالیکه اسرار وحشتناک آن را کشف میکنند، از طریق یک جستوجوی وهمآلود و مبهم برای فرار از «رپچر» هدایت میکند. این بازی بهخاطر دشمنان غولپیکری به نام «بیگ ددی»، تغییرات ژنتیکی، معماری آرتدکو و کاوش کِن لیواین (Ken Levine)، توسعهدهدۀ بازی، در فلسفۀ ابژهگرایی معروف است و یکی از پربحثترین بازیهای قرن جاری بهشمار میرود که بسیاری به تحلیل آن پرداختهاند.
۸
Portal 2 (2011)
«پورتال ۲» که بر پایۀ موفقیت نسخۀ پیشین خود ساخته شد، در سال ۲۰۱۱ توسط شرکت ولو (Valve) عرضه گردید و با اضافهکردن روایتی عمیقتر به معماهای فیزیکی هوشمندانۀ خود، تجربهای بینظیر را رقم زد. سیستم کامپیوتری ستمگر GLaDOS با طنز بیپایان و ایدههای خلاقانۀ خود به کاوشی فلسفی دربارۀ انسانیت و غرور میپردازد. در این بازی، آزمایشگاه Aperture به سازهای عظیم و تقریباً گوتیک تبدیل شده که اتاقهای تحقیق عجیب و خطوط تولید رباتیک آن، مملو از پلهای نوری و لیزرهاست. «پورتال ۲» ترکیبی است از Red Dwarf، 2001: A Space Odyssey و Crystal Maze؛ ترکیبی که هیچکس انتظارش را نداشت اما بهشدت خواستنی از آب درآمد.
۷
Halo: Combat Evolved (2001)
«هیلو»، یکی از نخستین بازیهای تیراندازیست که در آن بیگانگان بهطور فعال و هوشمندانهای مقابله میکنند. حتی امروزه، اگر «هیلو» را با درجۀ سختی Legendary بازی کنید، شگفتزده خواهید شد که چگونه نیروهای Covenant با خندههای شرورانه و تاکتیکهای هوشمندانه، شما را بهسرعت وادار به عقبنشینی میکنند. «هیلو» جهانی محبوب از بازیهای تیراندازی فضایی را بهوجود آورد اما این نسخۀ اول آن بود که در دورانی منتشر شد که تصور یک بازی تیراندازی اولشخص روی کنسول، خندهدار به نظر میرسید و با این حال، تأثیری ماندگار بر جای گذاشت.
۶
Grand Theft Auto V (2013)
در این اثر که پرفروشترین محصول سرگرمی تاریخ است، راکاستار با دقت فراوان نسخهای عجیب از کالیفرنیای جنوبی را از نگاه سه شخصیت کاملاً غیرقهرمان خلق کرده: یک گانگستر بازنشسته که خانوادهاش از او متنفرند، یک جوان از محلههای فقیرنشین که تلاش میکند از سرنوشت از پیشتعیینشدهاش در دنیای جرم و جنایت بگریزد و یک روانی خشن که در یک تریلر زندگی میکند. این سه شخصیت، بهخوبی تضاد شخصیت GTA را به تصویر میکشند: طنز تلخ دربارۀ آمریکا، داستانسرایی سینمایی و هرجومرج خشونتآمیز و بیهدف.
۵
The Witcher 3: Wild Hunt (2015)
بسیاری از بازیها انتخابی سطحی بین خیر و شر ارائه میدهند اما «ویچر» این پرسش را مطرح میکند که وقتی در امواج تاریخ و سیاستی که از کنترل شما خارج است گرفتار شوید، چه اتفاقی میافتد؟ «گرالت» از ریویا قهرمان نیست؛ او مطرودی است که در دوران پرآشوبی از تاریخ سرزمینش حضور دارد. این بازی نشان میدهد که داستانهای بسیار جالبتر زمانی شکل میگیرند که تمرکز شما بر روی هدفی سطحی مانند نجات دنیا نباشد.
۴
Half-Life 2 (2004)
بازیهای ویدیویی کمبود داستانهای تهاجم بیگانگان را ندارند اما «نیمهعمر ۲» آنقدر خوب است که این مفهوم کلیشهای را به شکلی تازه و ترسناک ارائه میدهد. این بازی چند سال پس از نسخۀ اصلی جریان دارد؛ «گوردون فریمن» از خواب بیدار میشود و میبیند که زمین بهطور کامل تحت سلطۀ نیروهای «کامباین» درآمده اما جنبش مقاومت در حال شکلگیری است. معماهای محیطی هوشمندانه و اسلحۀ جاذبهای مشهور بازی، با بهرهگیری از موتور فیزیکی پیچیده، این دنیای جهنمی را واقعی و زنده جلوه میدهند. در این بازی، از دشمنان واقعاً متنفر میشوید و هر لحظه از آن را با تمام وجود احساس میکنید. «نیمهعمر ۲» یکی از بزرگترین آثار داستانسرایی در تاریخ بازیهای ویدیویی است.
۳
Dark Souls (2011)
شما مردهاید و این وضعیت مزایای اندکی دارد اما دستکم دیگر نمیتوانید دوباره بمیرید؛ حداقل نه بهطور کامل. «دارک سولز» شما را با چرخهای بیپایان از مرگ و زندگی دوباره به دنیایی میبرد که در آن تقریباً هیچ موجود زندهای باقی نمانده است. بازی شما را با دست خالی رها میکند و درحالیکه برای بقا تقلا میکنید، دنیای تاریک و ترسناک آن بهتدریج پیش رویتان آشکار میشود. این بازی با بیرحمی هیجانانگیز و تأثیرگذاری شگرف خود، نقطۀ عطفی برای استودیوی FromSoftware و کارگردان خلاق آن، هیدتاکا میازاکی بهشمار میآید. با وجود دو دنباله و تقلیدهای فراوان، هنوز هیچ تجربهای مانند «دارک سولز» وجود ندارد.
۲
Legend of Zelda: Breath of the Wild (2017)
«افسانۀ زلدا: نفس وحش»، همان تحولی را در بازیهای جهانباز ایجاد کرد که «نیمهعمر ۲» در بازیهای اولشخص بهوجود آورد. این بازی تمامی کلیشههایی را که ماجراجویی را به کاری خستهکننده تبدیل میکردند – از فهرست وظایف گرفته تا نشانگرهای هدف و انبوهی از آیکونها – کنار گذاشت تا فضایی برای یک ماجراجویی واقعی ایجاد کند. این بازی بر کنجکاوی، هوش، استقلال و خلاقیت شما تکیه دارد و صدها راه مختلف برای بهکارگیری آنها را در اختیارتان میگذارد. دنیای وسیع و بیحدومرز آن چنان هیجانانگیز است که دیگر بازیها در مقایسه با آن، مانند یک سفر کوچک و حوصله سربر بهنظر میرسند.
۱
Minecraft (2009)
مارکوس «ناچ» پرسون، کدنویس سوئدی، ایدۀ بازی ساختوساز با بلوک را ابداع نکرد؛ این ایده پیشتر در بازی آزمایشی Infiniminer از «زک بارت» دیده شده بود اما پرسون که بنیانگذار استودیوی موجانگ در استکهلم بود، این مفهوم را با محیطی که بهطور تصادفی ساخته شد ترکیب کرد و به کمال رساند. «ماینکرفت» در تابستان ۲۰۰۹ بهصورت نسخۀ آزمایشی عرضه شد و خبر این شبیهساز بلوکی غیرمعمول، خیلی زود در انجمنهای بازیهای کامپیوتری پخش شد. جامعهای از علاقهمندان به مادسازی پیرامون این پروژه جمع شدند و نسخۀ پرسون را دانلود کرده و قوانین و گرافیکهای خود را به بازی اضافه کردند. از همان ابتدا، «ماینکرفت» نتیجۀ عشقی مشترک میان خالق و هواداران بود.
تا زمان انتشار کامل در نوامبر ۲۰۱۱، «ماینکرفت» بیش از ۱۰ میلیون کاربر ثبتنامشده داشت. سپس نسخههای تبدیلشده برای ایکسباکس، پلیاستیشن و گوشیهای هوشمند عرضه شد و بازیکنان جدیدی را به خود جلب کرد. بازی به دو حالت اصلی تقسیم شد: حالت بقا (Survival) که در آن بازیکنان باید با زامبیها و عنکبوتهای غولپیکر مبارزه کرده و منابع مورد نیاز را استخراج کنند؛ و دیگری حالت خلاقانه (Creative) که در آن بازیکنان با موجودی نامحدودی از بلوکهای چوبی، شیشهای و سنگی میتوانستند به ساخت پروژههای خلاقانۀ خود بپردازند.
علت موفقیت و اهمیت «ماینکرفت» در این است که ترکیبی از چندین تجربۀ متفاوت را ارائه میدهد. این بازی فقط ساخت مدلها نیست؛ بلکه ماجراجویی، مبارزه و مدیریت منابع نیز در آن وجود دارد. بازیکنان میتوانند بهتنهایی سازههای خود را بسازند یا با دوستانشان بهصورت آنلاین همکاری کنند و به شکل جدیدی از خلاقیت جمعی برسند. طرفداران با استفاده از عنصر سنگ قرمز، که امکان برقرسانی به اشیا را میدهد، ماشینهای پیچیدهای مانند ماشینحسابهای کارآمد ساختند. برخی دیگر نیز مدلهای دقیقی از «یواساس اینترپرایز»، «هاگوارتز» و «کینگز لندینگ» را بازسازی کردند.
این خلاقیتها توجه گالریها و موزههای هنری را جلب کرد. موزۀ «تیت مدرن» از مدلسازان حرفهای دعوت کرد تا نسخههایی از آثار هنری مدرنیستی را که در دنیای «ماینکرفت» ساختهاند، بازسازی کنند. موزۀ «بریتانیا» و بیمارستان «گریت اورموند استریت» نیز بهطور رسمی در این بازی بازسازی شدند.
در دهۀ گذشته، «ماینکرفت» به یک سرگرمی و فضای اجتماعی تبدیل شده است. برای مثال در آن سرورهایی برای افراد مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ایجاد شدهاند که راهی برای ملاقات و ارتباط با دیگران فراهم میکنند و یا صدها مدرسه در سراسر جهان از نسخۀ آموزشی «ماینکرفت» برای آموزش فیزیک، زمینشناسی، نمایش، هنر، الکترونیک و کشاورزی پایدار استفاده میکنند. تأثیر فرهنگی و آموزشی این بازی بسیار گسترده است. «ماینکرفت» نقشی کلیدی در ظهور اینفلئونسرهای یوتوبی ایفا کرد؛ نامهایی مانند StampyCat و DanTDM برای میلیونها نفر آشنا هستند.
با فروش بیش از ۱۷۵ میلیون نسخه در انواع دستگاهها از گوشیهای هوشمند تا هدستهای واقعیت مجازی، «ماینکرفت» از تعریف سنتی بازیهای ویدیویی فراتر رفته و به پدیدهای فرهنگی تبدیل شده است. وقتی بازی را اجرا میکنید، این شما هستید که تصمیم میگیرید چه کاری انجام دهید. این بازی همان تجربهای را که میخواهید به شما ارائه میدهد و این تجربه برای هر کسی متفاوت است. هیچگاه تجربهای تعاملی مانند «ماینکرفت» وجود نداشته است. سازندگان بازی معتقدند که بازیهای ویدیویی، درست مانند ادبیات، سینما و هنر، توانایی تغییر زندگیها را دارند و «ماینکرفت» بیتردید و بارها این را اثبات کرده است.