اگر هوش مصنوعی مهارشدنی است و در اختیار دانشمندان قرار دارد و آنها حدود قدرتش را معلوم میکنند، دیگر هوش مصنوعی و جانشین انسان نیست، بلکه یک وسیله است؛ ولی هوش مصنوعی وسیله نیست. چیزی است که آدمی در ساختن و به جهان آوردنش شریک است؛ اما وقتی ساخته میشود و به جهان میآید، قدرت و اختیار انسان و بلکه شأن وجود را از او سلب میکند و جای او را میگیرد.
وقتی انسان جای و جایگاهی ندارد، چرا باید در فکر تربیتش بود؟ جهان کنونی نه به اخلاق میاندیشد و نه به تربیت انسان، به آزادی تعلیم هم کاری ندارد. این جهان، جهان قهر است. بخش توسعهیافتهاش مقهور قهر تکنیک است و بخش توسعهنیافتهاش دچار قهر حکومتهای بیگانه با اوضاع جهان. اکنون امریکا در پی هوش مصنوعی است و دیگر حتی به مربی بزرگی مثل جان دیوئی نیاز ندارد و میدانیم جان دیوئی در امریکا جانشینی نداشته است؛ اما طالبان در افغانستان به هوش ـ چه مصنوعی و چه طبیعی ـ توجه و نیاز ندارد، بلکه خود را مأمور الزام مردمان به پیروی از احکام شریعت و اجرای اعمال شرع به صورتی که خود میپسندد، میداند. یکی منتظر هوش مصنوعی است و در سودای پدیدآوردن قدرتی است که جای انسان را میگیرد و یکی دیگر در سودای ساختن بردۀ مصنوعی است و دوست نمیدارد که آدمیان فکر کنند و رأی و نظر و آزادی داشته باشند. جهان در همۀ مراتبش میل به استعفای از درک و دانایی و استقبال از بردگی دارد.
تفاوت این بردگی با بردگی قدیم، این است که بردۀ معاصر محکوم به کار شاق بدنی نیست، بلکه از قدرت اندیشیدن و تصمیم گرفتن و اختیار محروم شده است و به مشغولیتی که تکنیک برایش فراهم آورده، سرگرم است و خود را آزاد میپندارد. هر چه جهان تکنیکیتر شود، مردمان کمتر فرصت دخالت در کار جهان دارند و بیشتر تسلیم گردش آن میشوند. در جهان تکنیک، به تعلیم و تربیت نیاز نیست و اگر برای زندگی در این جهان باید از قواعد و دستورالعملهایی پیروی کرد، این قواعد را اهل تکنیک خود تدوین میکنند! ولی آیا جهان توسعهنیافته نیز که صرفاً مصرفکنندۀ فناوری در دوران اخیر است، به تعلیم و تربیت و فلسفه و علوم انسانی نیاز ندارد و مسائلش را فناوری خریداریشده حل میکند؟